پرسش :

دلایل اطرافیان حضرت امام حسین علیه‌ السلام، ریش‌سفیدان و سایر افراد برای وساطت و سفارش به حضرت برای عدم خروج از مکه چه بود؟ به‌عبارت دیگر، چرا خواص جامعه در قبال انحراف در اسلام دچار سکوت و انفعال شدند؟


پاسخ :
پاسخ از آقای دکتر محمدحسین رجبی دوانی، پژوهشگر و کارشناس تاریخ اسلام:
وقتی امام حسین علیه‌السلام در مدینه به دستور ولید‌بن‌عتبه‌بن‌ابی‌سفیان، حاکم شهر، بین بیعت‌کردن با یزید و یا کشته‌شدن مخیّر بودند، مدینه را به‌سوی مکه ترک کردند. در موقع مهاجرت ما هیچ موردی نداریم که کسی مانع حضرت شده باشد، یا سفارش و توصیه‌ای کرده باشد که به این حرکت دست نزند؛ امّا در مکه بعد از چهار ماه و چند روز که حضرت حضور داشتند و تصمیم گرفته شد که به‌سوی کوفه حرکت کنند، برخی خویشاوندان امام مثل محمد حنفیه، عبداللّه‌بن‌جعفر و عبداللّه‌بن‌عباس به ایشان سفارش کردند که به‌سوی کوفه نرود، چراکه مردم کوفه سابقه‌ی خیانت به امیرالمؤمنین علیه‌السلام و امام حسن علیه‌السلام دارد. برخی هم به حضرت پیشنهاد کردند که به‌سوی یمن یا یکی از مرزها برود تا در امان باشد.

در کنار این افراد، امام حسین علیه‌السلام اشخاصی مثل عبداللّه‌بن‌عمربن‌خطاب را دعوت کرد به یاری‌اش بشتابند،‌ ولی نپذیرفتند. بحثشان این بود که جان امام به خطر می‌افتد، حال آنکه نمی‌فهمیدند که اینجا مسئله جان امام نیست، بلکه انجام وظیفه و تکلیف شرعی است. حضرت باید به تکلیف خود عمل کند، هر چند که در این راه خطراتی متوجه وجود مقدسش باشد و جانش هم تهدید شود. لذا، این افراد نه‌تنها درک درستی از وظیفه‌ی امام نداشتند، بلکه از روی دل‌سوزی می‌خواستند مانع حرکت امام شوند و این‌گونه بگویند که ما مصالح را بهتر از امام تشخیص می‌دهیم. متأسفانه این افراد نه خودشان امام را همراهی می‌کنند و نه اجازه می‌دهند نزدیکانشان با امام علیه‌السلام همراه شوند. علتش هم این بود که نعوذباللّه حرکت امام علیه‌السلام به‌سوی کوفه را اشتباه می‌دانستند. مضافاً اینکه ‌ماندن حضرت در مکه به نفع ایشان نبود و امنیت نداشتند، چراکه در مکه فرماندار جدیدی از سوی یزید لعنت‌اللّه برای غافل‌گیری حضرت هنگام موسم حج و کشتن ایشان تعیین شده بود. حضرت به مدینه هم که نمی‌توانست بازگردد. لذا، بهترین گزینه حرکت به‌سوی کوفه‌ای بود که ده‌ها هزار نفر مسلح با سوابق و تجربه‌های فراوان نظامی داشت.

امّا چرا خواص در قبال انحراف در اسلام دچار سکوت و انفعال شدند؟ خواص و نخبگان جامعه‌ی اسلامی در طول دوران حکومت معاویه بعد از صلح امام حسن سلام‌اللّه‌علیه دچار دگرگونی‌های گسترده‌ای شدند. برخی از این خواص و نخبگان -که شیعه‌ی اهل بیت و امیرالمؤمنین علیه‌السلام بودند- توسط معاویه قلع‌وقمع شده بودند، بسیاری از آن‌ها به شهادت رسیده بودند و شماری هم در تبعید بودند. لذا، آن‌هایی که معرفت کافی و کامل به اهل بیت علیهم‌السلام داشتند، بسیار اندک و کم بودند؛ امّا بقیه‌ی نخبگان و سرشناسان مثل عبداللّه‌بن‌جعفر و عبداللّه‌بن‌عباس معرفت کافی به ولایت و امامت اهل بیت علیهم‌السلام نداشتند و یا شماری از این‌ها توسط دستگاه اموی خریده شده بودند و به‌سوی آن‌ها رفته بودند. عده‌ای هم به‌خاطر عافیت‌طلبی و به خطر نینداختن خود حاضر نبودند امام حسین علیه‌السلام را یاری کنند و در برابر این انحراف سکوت کردند.

شگفت‌آور این است که مردم و خواص آن زمان از پیغمبر شنیده بودند که خلافت بر بنی‌اُمیه حرام است و اگر معاویه را بر منبر من دیدید، پایین بیاورید و بکُشید و امام حسن و امام حسین علیه‌السلام هم آن را به‌صراحت فرموده بودند؛‌ امّا بااین‌حال، خواص جامعه‌ای که از مسیر پیغمبر در اثر توطئه‌ی سقیفه فاصله گرفته بودند و منحرف شده بودند، نه‌تنها امیرالمؤمنین را در زمان خلافت یاری نمی‌کنند،‌ بلکه در جنگ صفین در آستانه‌ی پیروزی کامل به امیرالمؤمنین علیه‌السلام خیانت می‌کنند و با توقف جنگ حکمیت را به حضرت تحمیل می‌کنند و باعث تضعیف شدید حکومت حق و تقویت معاویه می‌شوند؛ حتی خواصی مثل عبداللّه‌بن عباس و امثالهم با معاویه و یزید هم بیعت کردند و با علم بر اینکه آن‌ها را غاصب و خائن می‌دانستند، ولی فکر می‌کردند این‌گونه در برابر وقایع می‌توانند خود را حفظ ‌کنند.

منبع: khamenei.ir